پیاده روی پاییزانه: حاشیه زاینده رود 95.9.5

ساخت وبلاگ

یکی از کارهایی که خیلی دوست دارم انجام بدهم این است که در فصل پاییز کنار زاینده رود پیاده روی کنم. آن هم نه زاینده رود اصفهان که معمولاً در پاییز خشک است و خاکی؛ بلکه زاینده رود استان چهارمحال و بختیاری، جایی که رود، درخت و کوه را با هم دارد. من عاشق کوه، درخت و رودخانه ها هستم و عاشق لحظه ای که این سه را با هم در فصلی که دوست دارم، پاییز، ببینم.

در این برنامه که با گروه چکاد همراه شدم، کسی را نمی شناختم. بنابراین سعی کردم از تنهایی ام نهایت لذت را ببرم. همه ی رنگ های پاییزی را در یک برگ دیدم، پوست سرد درختان را لمس کردم، به صدای زیبای خش خش برگ ها زیر پاهایم به دقت گوش دادم، بوی عطر مست کننده ی گردو را به ریه هایم فرستادم، و برای اینکه حس چشایی ام هم بی نصیب نماند آب نبات نعنایی را در دهانم مزه کردم!

از همه زیباتر مه صبحگاهی بود که در آن هوای سرد از روی رودخانه به آسمان برمی خاست و در مسیرش به شکل گردبادی دور خود می چرخید.

در کنار زاینده رود و موازی با آن راه آب هایی کشیده اند تا به باغ ها آبرسانی کنند. خیلی از این راه آب ها یخ زده بود و برگ های رنگین سپیدار و چنار و گردو را در خود منجمد کرده بود.

بعضی جاها از کنار رودخانه دور می شدیم و توی جاده ای زیبا گام برمی داشتیم.

و بعضی جاها هم که کنار رودخانه پر از درخت بود، از داخل راه آب های پر از برگ به مسیرمان ادامه می دادیم.

و چه لذتی داشت راه رفتن در انبوه برگ های خشک و شنیدن صدای خش خش آنها.

مسیرمان پر بود از گردو و برگ هایی که فقط اسکلتی از آن باقی مانده بود.

در راه گاهی افرادی را می دیدیم که با اره برقی به جان درخت ها افتاده بودند و چوبشان را با وانت می بردند. بعد از ظهر به پل معلقی که کمی بالاتر از روستای مارکده قرار دارد رسیدیم و همانجا ناهار خوردیم. این پل معلق را در سال های گذشته دیده بودم اما اکنون چنان در اطراف آن باغ سازی کرده بودند و حصار کشیده بودند که اول فکر کردم اشتباه می کنم. اما از آنجایی که پل معلق دیگری در اطراف مارکده وجود ندارد فهمیدم این همان پلی است که ما زمانی در اطراف آن آزادانه و بدون مزاحمت حصار باغ ها راه می رفتیم.

بعد از ناهار مینی بوس آمد دنبالمان و به روستای تاریخی یاسه چاه رفتیم و کمی در روستا و دالان های سرپوشیده اش گشتیم.

همزیستی مسالمت آمیز انسان و طبیعت چنین صحنه های زیبایی خلق می کند.

من که دیگر با اعضای گروه دوست شده بودم با نگار دختر شاد و سرزنده ی سرپرست مشغول الاکلنگ بازی شدم. همینطور که می خندیدیم و شیطنت می کردیم با فریاد مادر نگار به خودمان آمدیم و دیدیم که همه ی گروه در مینی بوس نشسته اند و منتظر ما هستند. ما هم دویدیدم و سوار شدیم و به سمت اصفهان برگشتیم.


برچسب‌ها: طبیعت گردی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵ساعت 12:40  توسط پریسا  | 
آتش در کوهستان...
ما را در سایت آتش در کوهستان دنبال می کنید

برچسب : پیاده,روی,پاییزانه,حاشیه,زاینده,رود, نویسنده : 0atashdarkoohestanb بازدید : 111 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:43