گزارش صعود به جانستون 95.7.25

ساخت وبلاگ

همیشه بهترین برنامه های کوهنوردی ام وقتی اتفاق می افتند که هیچ برنامه‏ ای از قبل برایش نداشته ام. مهر ماه امسال برایم از این جهت خاص بود که با کسی آشنا شدم که اگرچه محل زندگی مان از نظر جغرافیایی بسیار دور از هم است، ولی افکار و دغدغه های مشترکمان ما را به هم نزدیک کرد. به همین دلیل وقتی دوست تازه مان از ما خواست که او را به کوه زیبایی ببریم، بدون تردید قبول کردیم.

پیدا کردن کوهی که هم در این موقع از سال زیبا باشد و پر آب و هم مسیر دست به سنگ داشته باشد کمی سخت بود اما در نهایت تصمیم گرفتیم که با هم به جانستون زیبا برویم. روز یکشنبه 25 مهر ماه صبح زود بیدار شدیم و ساعت 6:10 از تهران به سمت فشم حرکت کردیم. ساعت 7:30 به روستای زیبای آبنیک رسیدیم و در حال لرزیدن از سرمای مطبوع صبحگاهی سری به دستشویی مسجدش زدیم! سپس از راه جاده خاکی تا جایی رفتیم که رودخانه جاده را قطع می کرد. ماشین را همانجا پارک کرده و ساعت 8:20 حرکت را از مسیر پاکوب آغاز کردیم. از مسیر دره و از کنار آب رفتیم تا به بالای گردنه رسیدیم و بعد راهمان را به سمت دو راهی خرسنگ کج کردیم.

ساعت 10:30 بعد از کمی پیاده روی به پای دیواره ‏ی عظیمی رسیدیم که سمت راست آن یک آبشار کوچک زیبا بود و از همانجا به سمت خرسنگ می رفت و سمت چپ به طرف جانستون. کنار سنگ بزرگی نشستیم و برای سومین بار صبحانه خوردیم (یک بار توی خانه و یک بار هم پای ماشین صبحانه خورده بودیم!) و از آنجایی که برنامه دست خودمان بود و شب قبل هم خیلی کم خوابیده بودیم همانجا زیر آفتاب دلچسب پاییزی چرت کوتاهی زدیم. اگر یارم بیدارم نکرده بود بعید نبود که در آن هوای خوب تا عصر بخوابم. خلاصه ساعت 12 ظهر به سمت قله راه افتادیم و مسیر حرکت را عمداً جوری انتخاب کردیم که به تیغه های سنگی بخوریم و کمی دست به سنگ شویم. البته این تیغه ها بسیار ریزشی بودند و باید قبل از گرفتن هر کدام از سفت بودنشان مطمئن می شدیم.

بعد از 2.5 ساعت که خودمان را حسابی با سنگ ها درگیر کردیم، به یک محوطه ی باز در ارتفاع 3430 متری که معلوم بود چوپان ها هم آنجا اطراق می کنند رسیدیم و ناهار خوشمزه مان را خوردیم. از آنجایی که نمی خواستیم به تاریکی بخوریم (که خوردیم!) بعد از اینکه ناهارمان تمام شد ساعت 15:40 به پایین برگشتیم و این دفعه از مسیر کنار آب حرکت می کردیم. این مسیر پاکوب نبود و سنگ هایش بسیار لیز بودند و من هم یک جا کله پا شدم و محکم افتادم توی آب.

خوشبختانه به جز یک کبودی کوچک مشکلی پیدا نکردم و به حرکت ادامه دادم تا ساعت 17 که به غاری که محل اطراق چوپانان بود رسیدیم. آنجا کمی استراحت کردیم و بعد به سرعت بقیه مسیر را تا پای ماشین طی کردیم و ساعت 18:25 به ماشین رسیدیم. بعد از اینکه به آبنیک برگشتیم نان و ماست محلی خریدیم که انصافاً خیلی خوشمزه بود. در آن سرمای مطبوع ایستاده بودیم و می لرزیدیم و لقمه لقمه از نان و ماست می خوردیم و گاهی هم یک لقمه نان برای سگ ولگردی که نزدیک ما ایستاده بود و دم تکان می داد پرت می کردیم اما یک دفعه چند سگ عصبانی به سگ ما حمله ور شدند و جنگ و دعوای وحشتناکی بینشان در گرفت. گویا سگ ما پا را از گلیمش درازتر کرده و وارد قلمروی سگ های دیگر که به دقت نشانه گذاری اش کرده بودند، شده بود. ما هم بعد از خوردن نان و ماست ماشین را روشن کردیم و به خانه ی خودمان برگشتیم.


برچسب‌ها: کوهنوردی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۵ساعت 11:58  توسط پریسا  | 
آتش در کوهستان...
ما را در سایت آتش در کوهستان دنبال می کنید

برچسب : گزارش,صعود,جانستون, نویسنده : 0atashdarkoohestanb بازدید : 113 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:43